بلدیوسنگۀ دهلوی. از پارسی گویان هند است و مؤلف تذکرۀ نگارستان سخن این بیت را از او آورده است: آن رند خردسوزم کز مستی و مدهوشی در کعبه پرستم بت، در دیر نماز آرم.
بلدیوسنگۀ دهلوی. از پارسی گویان هند است و مؤلف تذکرۀ نگارستان سخن این بیت را از او آورده است: آن رند خردسوزم کز مستی و مدهوشی در کعبه پرستم بت، در دیر نماز آرم.
عبدالرحمن خان بن بختیارخان دهلوی. صوفی و شاعر بود و در 1025 هجری قمری درگذشت. از اوست: گر دل ز غم دوست سلامت بودی آماجگه تیر ملامت بودی گویند قیامتی و دیداری هست ای کاش که امروز قیامت بودی. (از تذکرۀ روز روشن چ تهران ص 88) ، بویانیدن نشوق را و در بینی ریختن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بویانیدن نشوق (داروی بینی) را. (از اقرب الموارد). با دارو بینی کسی را وا کردن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به نشوق شود
عبدالرحمن خان بن بختیارخان دهلوی. صوفی و شاعر بود و در 1025 هجری قمری درگذشت. از اوست: گر دل ز غم دوست سلامت بودی آماجگه تیر ملامت بودی گویند قیامتی و دیداری هست ای کاش که امروز قیامت بودی. (از تذکرۀ روز روشن چ تهران ص 88) ، بویانیدن نشوق را و در بینی ریختن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بویانیدن نشوق (داروی بینی) را. (از اقرب الموارد). با دارو بینی کسی را وا کردن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به نشوق شود
عطأالله (سید...) دهلوی. از پارسی گویان هند است مؤلف صبح گلشن این بیت را از او نقل کرده است: از خود آن سرو سهی گلگون قباپوشم برد مصرع موزون و رنگین از سر هوشم برد. رجوع به صبح گلشن ص 494 شود
عطأالله (سید...) دهلوی. از پارسی گویان هند است مؤلف صبح گلشن این بیت را از او نقل کرده است: از خود آن سرو سهی گلگون قباپوشم بَرَد مصرع موزون و رنگین از سر هوشم بَرَد. رجوع به صبح گلشن ص 494 شود
سیدناصربن سیدحاجی گجراتی بن سیدجعفر شیرازی، متخلص به ناظر. از شاعران پارسی گوی هند است. وی در مدینه متولد شد و در شهر گجرات نشأت یافت در ولایت شاه جهان آباد به دربار شاه جهان راه و تقرب یافت. مؤلف صبح گلشن آرد: ’با آنکه از حضور شاهی مدد معاشی معتدبه داشت لکن بر آن سر فرونیاورده آن را به ارباب احتیاج گذاشت و خودش هیزم از صحرا آورده بهای آن را صرف طعام و شراب خود می نمود و جز پوستینی کهنه لباسی در برش نبود... خوارق بسیاری از او منقول است’ وی در سفری که به التزام شاه جهان به سوی کابل می کرد درگذشت. مدفنش در اکبرآباد است. او راست: گر میل یگانگی و طاقی است ترا می نوش ز دست آنکه ساقی است ترا ای عاشق صبح خیز عرفان دگر است از ظلمت شب هنوز باقی است ترا. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 498 و قاموس الاعلام ج 6 ص 455 شود
سیدناصربن سیدحاجی گجراتی بن سیدجعفر شیرازی، متخلص به ناظر. از شاعران پارسی گوی هند است. وی در مدینه متولد شد و در شهر گجرات نشأت یافت در ولایت شاه جهان آباد به دربار شاه جهان راه و تقرب یافت. مؤلف صبح گلشن آرد: ’با آنکه از حضور شاهی مدد معاشی معتدبه داشت لکن بر آن سر فرونیاورده آن را به ارباب احتیاج گذاشت و خودش هیزم از صحرا آورده بهای آن را صرف طعام و شراب خود می نمود و جز پوستینی کهنه لباسی در برش نبود... خوارق بسیاری از او منقول است’ وی در سفری که به التزام شاه جهان به سوی کابل می کرد درگذشت. مدفنش در اکبرآباد است. او راست: گر میل یگانگی و طاقی است ترا می نوش ز دست آنکه ساقی است ترا ای عاشق صبح خیز عرفان دگر است از ظلمت شب هنوز باقی است ترا. رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 498 و قاموس الاعلام ج 6 ص 455 شود
از شاعران پارسی گوی هندوستان است. به روایت مؤلف صبح گلشن در عهد اکبر پادشاه می زیسته است. او راست: جنونم نامۀ زنجیر را افسانه می داند دلم سرگشتگی را گردش پیمانه می داند. رجوع به صبح گلشن ص 496 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4550 و کلمات الشعراء سرخوش ص 118 شود
از شاعران پارسی گوی هندوستان است. به روایت مؤلف صبح گلشن در عهد اکبر پادشاه می زیسته است. او راست: جنونم نامۀ زنجیر را افسانه می داند دلم سرگشتگی را گردش پیمانه می داند. رجوع به صبح گلشن ص 496 و قاموس الاعلام ج 6 ص 4550 و کلمات الشعراء سرخوش ص 118 شود
از پارسی گویان هندوستان است و در عهد سلطنت اکبرشاه می زیسته. او راست: مرا چه کار به وصل تو بود و این همه غوغا چرا نمردم و این آرزو به خاک نبردم. (از تذکرۀ صبح گلشن ص 519) (از قاموس الاعلام ج 6 ص 4577) (از فرهنگ سخنوران ص 602)
از پارسی گویان هندوستان است و در عهد سلطنت اکبرشاه می زیسته. او راست: مرا چه کار به وصل تو بود و این همه غوغا چرا نمردم و این آرزو به خاک نبردم. (از تذکرۀ صبح گلشن ص 519) (از قاموس الاعلام ج 6 ص 4577) (از فرهنگ سخنوران ص 602)
میرغلام نبی. از احفاد شیخ عبدالقادر گیلانی و از مردم امروهه از مضافات دهلی و از پارسی گویان قرن دوازدهم هند است و به روایت مؤلف صبح گلشن در عهد محمدشاه به شهر خداآباد سند رفت و ملازم حکمران آنجا شد و در اواخر عمر به مالیخولیا مبتلا گشت و درگذشت. او راست: خون می چکد از چشم هنوزم که به راهی با خوش پسری همچو تو دیدم چو منی را. (از تذکرۀ صبح گلشن ص 516) (از مقالات الشعراء ص 813)
میرغلام نبی. از احفاد شیخ عبدالقادر گیلانی و از مردم امروهه از مضافات دهلی و از پارسی گویان قرن دوازدهم هند است و به روایت مؤلف صبح گلشن در عهد محمدشاه به شهر خداآباد سند رفت و ملازم حکمران آنجا شد و در اواخر عمر به مالیخولیا مبتلا گشت و درگذشت. او راست: خون می چکد از چشم هنوزم که به راهی با خوش پسری همچو تو دیدم چو منی را. (از تذکرۀ صبح گلشن ص 516) (از مقالات الشعراء ص 813)
میرزا حاتم بیگ از شعرای فارسی زبان ساکن هند در قرن دوازده است و صاحب تذکرۀ صبح گلشن درباره وی چنین آرد: میرزا حاتم بیگ دهلوی نسبت نبیرگی و شاگردی بامیر شمس الدین فقیر دهلوی دارد در غزل ’وافی’ و در مرثیه ’ماتمی’ تخلص می آرد. او راست: نکنم گوش کلامی که ز پیغام تو نیست نبرم نام حدیثی که در او نام تو نیست در بساطم که نه دینی و نه دنیائی نیست من کجا و سر سودای تو سودائی نیست. (از فرهنگ سخنوران و تذکرۀ صبح گلشن)
میرزا حاتم بیگ از شعرای فارسی زبان ساکن هند در قرن دوازده است و صاحب تذکرۀ صبح گلشن درباره وی چنین آرد: میرزا حاتم بیگ دهلوی نسبت نبیرگی و شاگردی بامیر شمس الدین فقیر دهلوی دارد در غزل ’وافی’ و در مرثیه ’ماتمی’ تخلص می آرد. او راست: نکنم گوش کلامی که ز پیغام تو نیست نبرم نام حدیثی که در او نام تو نیست در بساطم که نه دینی و نه دنیائی نیست من کجا و سر سودای تو سودائی نیست. (از فرهنگ سخنوران و تذکرۀ صبح گلشن)
میر محمدهاشم شاه و مشهور به شاه جهانگیر و مکنی به ابوعبداﷲ. از شعرای ایرانی هند در نیمۀ اول قرن دوازدهم هجری است. در سال 1073هجری قمری در دهلی متولد شد. نسبش از طرفی به شاه نعمت اﷲ کرمانی و از طرف دیگر به شاه قاسم الانوار میرسد. اجدادش از ایران به هند مهاجرت کرده و در دهلی اقامت کرده اند و به ترویج شریعت اسلام پرداخته اند. در غزل و مثنوی دست داشت و مثنویی به نام مظهرالاّثار به تقلید مخزن الاسرار نظامی سرود. صاحب تذکرۀ آتشکده نام این مثنوی را مظهر الاسرار ذکر کرده است. در سال 1150 هجری قمری وفات یافت. دیوانی از او باقی است که در کشف الظنون ذیل ’دیوان هاشمی’ از آن یاد شده. از اوست: به خود ره نیست یک دم این دل محو تماشا را تماشای جمالت برده است از دست ما، ما را. کجاست آنکه مرا ساغری به دست دهد نه درد داند و نه صاف هرچه هست دهد چو هاشمی من و خون جگر که ساقی دهر می مراد به دون همتان پست دهد. از مثنوی مظهرالاّثار اوست: ای کرمت همنفس بیکسان جز تو کسی نیست کس بیکسان بیکسم و همنفس من توئی رو به که آرم که کس من توئی ای ز جمال تو جهان غرق نور نور بطون تو حجاب ظهور کون و مکان مظهر نور تواند جمله جهان محض ظهور تواند. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 56). رضاقلی خان هدایت صاحب مجمع الفصحاء شرح حال این شاعر را با خواجه هاشم بخارائی که شیخ الاسلام بخارا بوده و در قرن نهم میزیسته خلط کرده و بیت: ’به ناز سرمه مکش چشم بی ترحم را نشسته گیر به خاک سیاه مردم را’ را که امیر علیشیر نوائی صاحب مجالس النفائس به خواجه هاشم یا خواجه هاشمی (شیخ الاسلام بخارا) نسبت داده است به شاعر فوق نسبت میدهد
میر محمدهاشم شاه و مشهور به شاه جهانگیر و مکنی به ابوعبداﷲ. از شعرای ایرانی هند در نیمۀ اول قرن دوازدهم هجری است. در سال 1073هجری قمری در دهلی متولد شد. نسبش از طرفی به شاه نعمت اﷲ کرمانی و از طرف دیگر به شاه قاسم الانوار میرسد. اجدادش از ایران به هند مهاجرت کرده و در دهلی اقامت کرده اند و به ترویج شریعت اسلام پرداخته اند. در غزل و مثنوی دست داشت و مثنویی به نام مظهرالاَّثار به تقلید مخزن الاسرار نظامی سرود. صاحب تذکرۀ آتشکده نام این مثنوی را مظهر الاسرار ذکر کرده است. در سال 1150 هجری قمری وفات یافت. دیوانی از او باقی است که در کشف الظنون ذیل ’دیوان هاشمی’ از آن یاد شده. از اوست: به خود ره نیست یک دم این دل محو تماشا را تماشای جمالت برده است از دست ما، ما را. کجاست آنکه مرا ساغری به دست دهد نه درد داند و نه صاف هرچه هست دهد چو هاشمی من و خون جگر که ساقی دهر می مراد به دون همتان پست دهد. از مثنوی مظهرالاَّثار اوست: ای کرمت همنفس بیکسان جز تو کسی نیست کس بیکسان بیکسم و همنفس من توئی رو به که آرم که کس من توئی ای ز جمال تو جهان غرق نور نور بطون تو حجاب ظهور کون و مکان مظهر نور تواَند جمله جهان محض ظهور تواَند. (مجمعالفصحاء ج 2 ص 56). رضاقلی خان هدایت صاحب مجمع الفصحاء شرح حال این شاعر را با خواجه هاشم بخارائی که شیخ الاسلام بخارا بوده و در قرن نهم میزیسته خلط کرده و بیت: ’به ناز سرمه مکش چشم بی ترحم را نشسته گیر به خاک سیاه مردم را’ را که امیر علیشیر نوائی صاحب مجالس النفائس به خواجه هاشم یا خواجه هاشمی (شیخ الاسلام بخارا) نسبت داده است به شاعر فوق نسبت میدهد